الف: به کارگیری خشونت در مسلمان ساختن مردم
آنچه از آیات متعدد قرآن کریم به دست میآید این است که به کارگیری زور و خشونت در پذیرش دین اسلام مورد قبول و تأیید اسلام نیست. هر کس باید با اختیار و اراده و با تشخیص و معرفت خویش به دین اسلام روی آورد. در اینجا به پارهای از این آیات اشاره میشود:
1ـ «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُوءْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی؛ در دین اکراه و اجباری نیست، راه درست از راه نادرست، آشکار شده است. پس کسیکه به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن برای آن نیست» (بقره/ 256). درباره جمله «لا اکراه فی الدین» مفسران دو احتمال داده اند: یکی اینکه جمله خبریه باشد که در این صورت از واقعیت تکوینی خبر میدهد و آن این است که دینداری و ایمان بر باور و عشق و اعتقاد قلبی استوار است و در امور قلبی اجبار راه ندارد. احتمال دوم این است که این جمله، انشائیه باشد؛ یعنی کسی حق ندارد برای دیندار کردن مردم از زور و اجبار استفاده کند. به نظر میرسد با توجه به تعلیل ذیل آیه (راه هدایت از راه ضلالت روشن شده است) این احتمال به صحت نزدیک است. به هر حال در هر دو صورت این آیه اعلام میدارد که در دین جای اکراه و اجبار نیست. (طباطبایی، پیشین، ص343ـ342).
سید قطب در ذیل این آیه مینویسد: «مسئله عقیده، مسئله قانع شدن و پذیرش بعد از بیان و ادراک است و مسئله اجباری نیست. این دین مبین، ادراک و اندیشه و وجدان و عقل وفطرت بشری را با صدای رسا مورد خطاب قرار میدهد و حتی نمی خواهد با نشان دادن امور خارق العاده مادی بشر را به ایمان وا دارد، پس چه جای این است که بخواهد با زور و اجبار مردم را به گردن نهادن به دین وا دارد. مسیحیت از زمانی که امپراطور قسطنطنیه به مسیحیت گرایید خواسته است با زور آهن و آتش و شکنجه، مردم را به مسیحت وا دارد... اما وقتی اسلام آمد با صدای رسا فریاد زد: «لا اکراه فیالدین» و از اینجا روشن میشود که خداوند چگونه برای انسان و اراده و فکر و شعورش حرمت و کرامت قائل شده است و این از مهمترین ویژگیهای آزادی انسانی است...» (سید
مشابه همین معنا را فخر رازی و شهید مطهری نیز آوردهاند (ر. ک: فخر رازی، ج2، ص 472 و مطهری، جهاد، ص 34ـ33).
در تفسیر مراغی آمده است: «همین آیه کافی است که حجتی علیه دشمنان و بلکه دوستان دین باشد که گمان کردهاند اسلام با زور و شمشیر بنا شده است... تاریخ اسلام گواه صادقی است بر کذب این ادعا... جالب این دیدگاه اسلام است، در حالی که معهود میان ملل به ویژه نصاری این بوده است که مردم را به زور به پذیرش دین خود وا میداشتند.» (مراغی، ج 3، ص 17ـ16).
مرحوم علامه طباطبایی نیز در ذیل آیه مینویسد: «این آیه شریفه یکی از آیاتی است که دلالت بر این میکند که اساس دین اسلام شمشیر و خون نیست و اکراه و زور را تجویز نکرده است، برخلاف آنهایی که گفته اند: اسلام دین شمشیر است و به مسئله جهاد که یکی از ارکان دین اسلام است استدلال نمودهاند.» (طباطبایی، پیشین، ص 343).
2ـ «لَوْ شاءَ رَبُّکَ لآَمَنَ مَنْ فِی الأَْرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُوءْمِنِینَ؛ اگر پروردگارت میخواست، تمامی انسانهایی که روی زمین هستند همگی ایمان میآوردند، آیا تو مردم را وا میداری تا ایمان بیاورند؟» (یونس/ 99).
در این آیه آمده است که خداوند ایمان اجباری را از مردم نخواسته است و به آن راضی نیست و به همین خاطر نه خود، مردم را به زور به ایمان آوردن به دین اسلام وا میدارد و نه از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین چیزی را خواسته است. (ر.ک: طباطبایی، پیشین، ج10، ص126). سید قطب در ذیل این آیه مینویسد: «اگر خداوند میخواست، نوع بشر را به گونه دیگری خلق میکرد؛ یعنی او را به گونهای میآفرید که همانند فرشتگان جز یک راه یعنی راه ایمان را نمیشناخت یا این که برای او یک نوع استعداد قرار می داد که همه افراد را به سوی ایمان سوق میداد. اگر چنین میخواست، همه مردم را به ایمان وا میداشت، به گونهای که در گزینش ایمان اراده و نقشی نداشتند؛ اما حکمت الهی ایجاب کرده است که این آفریده (انسان) دارای استعداد خیر و شر و هدایت و ضلالت باشد و به او قدرت انتخاب این راه و آن راه را داده است... بنابراین به اختیار انسان وا گذاشته شده است. پیامبر کسی را بر آن اجبار نمیکند، زیرا در ادراکات قلبی و توجهات درونی جایی برای اکراه نیست.» (سیدقطب، پیشین، ج 3، ص 1821).
3ـ «قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ؛ بگو ای مردم ! به راستی حق از جانب پروردگارتان آمده است، پس هر کس راه یابد به نفع خود راه یافته است و آن کس که گمراه شود گمراهی او به زیان خود اوست و من وکیل و نگهبان شما نیستم.» (یونس / 108).
در این آیه نیز خداوند مردم را به سود و زیان کفر و ایمان توجه میدهد و انتخاب آن را بر عهده مردم مینهد و عهده داری این امر از جانب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نفی میکند. علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: «تعبیر «فمن اهتدی» اعلام این مطلب است که مردم در انتخابی که میکنند مختارند و از آنان سلب اختیار نشده است. خدا این مطلب را با بیان این حقیقت روشن میکند که ویژگی حق اینگونه است که هر کس هدایت یابد نفعی که از هدایت عاید میشود به خودش باز می گردد و هر کس گمراه شود ضررش به خودش برمیگردد. بنابراین مردم مختارند هر چه دوست دارند برای خود برگزینند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله وکیل مردم نیست تا کارهایی که مربوط به خود آنهاست برعهده گیرد.» (طباطبایی، پیشین، ص133).
4ـ «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ * وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرِینَ * وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمّا یَمْکُرُونَ؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به گونهای که نیکوتر است مجادله کن. پروردگارت از هر کس بهتر میداند چه کسانی از راه او گمراه شده اند و چه کسانی هدایت شده اند و هر گاه خواستید مجازات کنید تنها به مقداری که به شما تعدی شده است کیفر دهید و اگر شکیباییکنید این کار برای شکیبایان بهتر است. صبر کن و صبر تو برای خدا باشد و بر آنها غمگین مباش و از توطئههای آنها در تنگنا قرار مگیر.» (نحل/ 127ـ125)
در این آیه کریمه، خداوند راههای دعوت مردم به دین خدا را شمارش نموده و در این مورد به راه حکمت، اندرز نیکو و جدال احسن اشاره فرموده است. با توجه به اینکه این آیه در مقام شمارش راههای دعوت مردم به دین خدا است و در عین حال از اجبار و زور به عنوان راه دعوت، نام نبرده است استفاده میشود که یکی از این راهها، اجبار و زور نیست. جالب اینکه در آیه بعدی به مجازات کفار و برخورد آنها اشاره کرده است اما نه به عنوان راه دعوت آنها به دین خدا بلکه به عنوان مقابله به مثل؛ یعنی اگر مورد تعدی واقع شدید حق دارید در حد مقابله به مثل از خود دفاع کنید. سپس به این نکته تذکر میدهد که حتی در این مورد نیز اگر صبر پیشه کنید و به مقابله برنخیزید به سود خود شماست و در آخر به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یادآوری میکند که به خاطر کفر و اعراض آنها غمگین مباش و دلگیر مشو.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: «شکی نیست در این که از آیه استفاده میشود که این سه قید، یعنی حکمت، موعظه و مجادله، همه مربوط به طرز سخن گفتن است. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله مأمور شد که به یکی از این سه طریق مردم را به راه خدا دعوت کند، که هر یک برای دعوت، طریق مخصوص است... دقت در آیه به دست میدهد که مراد از حکمت، حجتی است که حق را نتیجه دهد، آن هم به طوری که شک و وهم و ابهامی باقی
نمانده و موعظه عبارت از بیانی است که نفس شنونده را نرم و قلبش را به رقت آورد و آن بیانی خواهد بود که آنچه مایه صلاح جان شنونده است... دارا باشد و جدال عبارت است از دلیلی که صرفا برای منصرف ساختن خصم از آنچه که بر سر آن با ما نزاع میکند به کار رود، بدون اینکه خاصیت روشنگری حق را داشته باشد. بنابراین، این سه طریقی که خدایمتعال برای دعوت بیان کرده با همان سه طریق منطقی، یعنی برهان، خطابه و جدل منطبق میشود...» (طباطبایی، پیشین، ج 12، ص 372ـ371).
آیه کریمه، موعظه را با قید «حسنه» و جدال را نیز با قید «بالتی هی احسن» آورده است که این امر دلالت میکند بر این که در دعوت مردم به سوی خدا و دین او، نه تنها نمیتوان از زور و اجبار استفاده کرد بلکه حتی از موعظه غیرحسنه و یا جدال غیر احسن نیز باید پرهیز کرد. علامه طباطبایی در این مورد توضیحات نیکویی داده است که برای پرهیز از طولانی شدن بحث از آوردن آن صرف نظر میشود. (ر.ک: طباطبایی، پیشین، ص 373ـ372).
شهید مطهری در مورد این آیه کریمه میفرماید: «مردم را به سوی راه پروردگارت بخوان، با چی؟ با زور؟ با شمشیر؟ نه، با حکمت، با منطق و برهان و دیگر با موعظه نیک. آنها که با تو مجادله میکنند تو هم به نیکی با آنها مجادله کن. این آیه هم صریحا راه اسلام آوردن را دعوت معرفی کرد.» (مطهری، پیشین، ص 35).
آیاتی دیگر در این باره وجود دارد که از ذکر آنها صرف نظر میشود (ر.ک: شعراء/ 4ـ3 و کهف/29).
ب: ماهیت جهاد مقدس در اسلام
همانگونه که اشاره شد، اشکال و اعتراض اصلی پاپ بر اسلام در سخنرانی معروف خود، تشریع جهاد در اسلام است. اشکال این است که اساسا تشریع جهاد، به رسمیت شناختن جنگ و خشونتاست، در حالی که خشونت در هر شرایط و در هر قالبی و به هر اسمی ممنوع و محکوم است. از این گذشته، جهاد همان تحمیل عقیده و ایمان بر نامسلمانان است که باز امری ناروا است. در پاسخ به این شبهه، به انواع جهاد در اسلام و فلسفه آنها اشاره میشود تا روشن گردد که دو اشکال بالا ناوارد و نابجاست.
در یک تقسیم بندی میتوان جهاد را به سه قسم دفاعی، آزادیبخش و عقیدتی تقسیم کرد.
ب1: جهاد دفاعی
جهاد دفاعی، جهادی است که برای دفاع از جان، مال، ناموس، کشور، دین و عقیده اسلامی در برابر تجاوز و تهاجم متجاوزان انجام میگیرد. این جهاد به طور قطع امری معقول و منطقی است، و به هیچ وجه به معنای خشونت طلبی نیست. بلکه میتوان گفت این نوع از جهاد امری فطری و غریزی است و اختصاص به انسان هم ندارد. هر انسان و یا حیوانی که در برابر تجاوز قرار میگیرد بر
در فقه اسلام، جهاد دفاعی واجب همگانی است و نیاز به اذن امام علیهالسلام ندارد. قرآن کریم با بیان زیبا، مشروعیت آن را بیان کرده است:
«خداوند از اهل ایمان دفاع میکند. به درستی که خداوند خیانتکاران را دوست ندارد. خداوند به آنهایی که مورد تهاجم و مقاتله دشمن واقع شده اند اجازه داده است که به جنگ و مقابله برخیزند؛ زیرا مورد ستم واقع شده اند و خداوند بر یاری آنها قادر است. همان کسانی که از دیارشان به ناحق بیرون رانده شده اند و جرمی جز این نداشته اند که میگفتند: پروردگار ما خدای یکتاست. اگر خداوند بعضیاز مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد، دیرها و صومعهها و معابد و مساجد که نام خدا در آنها بسیار برده میشود ویران میشد. خدا کسانی را که او یاری را کنند یاری میکند. خداوند قوی و شکستناپذیر است. همان کسانی که اگر در زمین به آنها تمکن و قدرت دهیم نماز برپا کنند و زکات بپردازند و به کار نیک وادارند و از منکر باز دارند و سرانجام همه کارها با خداست». (حج/41ـ38).
خداوند کریم با این آیات، مشروعیت جهاد دفاعی را اعلام کرده است. مسلمانان که به خاطر عقیده و ایمان خویش مورد تجاوز مشرکین واقع شده و از خانه و کاشانه خویش بیرون رانده شده بودند، با نزول این آیات اجازه یافتند برای احقاق حقوق خویش و جلوگیری از ادامه تجاوز دشمن، به مقابله و مقاتله برخیزند. نکته جالب این است که این آیات، فلسفه اصلی مشروعیت جهاد دفاعی در راه عقیده را در این میداند که اگر در برابر متجاوزان به دین و عقیده الهی مقاومت صورت نگیرد، تمام مراکز عبادی در جهان اعم از مراکز عبادی مسلمانان و یهودیان و مسیحیان نابود میگردد. به تعبیر دیگر، دین و عقیده به خدا و پرستش او از صفحه گیتی محو خواهد شد.
قرآن در جای دیگر میفرماید: «اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد فساد زمین را میگرفت» (بقره/ 251). شاید از کنار هم قراردادن این دو آیه بتوان استفاده کرد که با نابودی و ویرانی مراکز عبادی، زمین نیز به فساد و تباهی کشیده میشود. بنابراین امنیت، آرامش و اصلاح زمین و اهل آن به برقراری دین الهی و رواج عبودیت خدا در زمین است و این امر جز با دفاع و ایستادگی در برابر متجاوزان به دست نخواهد آمد.
جالب اینکه در آیه مورد بحث، آنهایی که مورد تهاجم دشمن واقع شده اند و جهاد برای آنها تشریع و تجویز نشده است با اوصافیـ مانند اهل نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکرـ معرفی شدهاند که این امر نشاندهنده این است که آنها درصدد رواج دین خدا و اصلاح گری در زمین هستند. طبیعی است جنگ با چنین انسانهایی به معنای جنگ با دین خدا و اصلاحات در زمین
است که نتیجه آن تباهی و ویرانی زمین است.
شهید مطهری درباره جهاد دفاعی میگوید: «اگر جنگی برای دفع تهاجم باشد، دیگری به سرزمین ما تهاجم کرده است، به مال و ثروت ما چشم دوخته است، به حریت و آزادی و آقایی ما چشم دوخته و میخواهد آن را سلب کند و آقایی خود را بر ما تحمیل کند، اینجا دین چه باید بگوید؟ آیا باید بگوید جنگ مطلقا بد است، دست به اسلحه بردن بد است، دست به شمشیر بردن بد است، ماطرفدار صلحایم؟! بدیهی است که این سخن مسخره است. حریف دارد با ما میجنگد، و ما با کسی که به ما تهاجم کرده در حالی که میخواهد ما را بر باید نجنگیم و در واقع از خودمان دفاع نکنیم به بهانه صلح! این صلح نیست، تسلیم است...
میگویند مسیحیت این افتخار را دارد که هیچ اسمی از جنگ در آن نیست، اما ما میگوییم اسلام این افتخار را دارد که قانون جهاد دارد. مسیحیت که جهاد ندارد چون هیچ چیز ندارد، جامعه و قانون و تشکیلات اجتماعی براساس مسیحیت ندارد تا قانون جهاد داشته باشد. در مسیحیت چهار تا دستور اخلاقی است... این دیگر جهاد نمیخواهد. اسلام دینی است که وظیفه خودش را این میداند که یک جامعه تشکیل بدهد، اسلام آمده کشور تشکیل بدهد، آمده دولت تشکیل بدهد، آمده حکومت تشکیل بدهد، رسالتش اصلاح جهان است، چنین دینی نمیتواند قانون جهاد نداشته باشد، همچنان که دولتش نمیتواند ارتش نداشته باشد.
مسیحیت دایرهاش محدود است و اسلام دایرهاش وسیع است. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمیکند اما اسلام تمام شئون زندگی بشر را زیر نظر دارد؛ قانون اجتماعی دارد، قانون اقتصادی دارد، قانون سیاسی دارد... چطور میتواند ارتش نداشته باشد؟ چطور میتواند جهاد نداشته باشد؟» (مطهری، جهاد، 1382، ص29ـ28).
ب2: جهاد آزادیبخش
گاهی ممکن است تهاجم دشمن به جانب ما نباشد بلکه قوم و ملت دیگری را مستضعف قرار دهد و به آنها ستم نماید یا آنها را در شرایط اختناق قرار دهد و آزادی و امنیت و بهداشت را از آنها سلب کند، یا آنها را از خانه و کاشانه خود آواره نماید. آیا در این گونه موارد مسلمانان حق دارند و یا حتی موظفاند به دفاع از حقوق انسانیت برخیزند؟ آرمان اسلام این است که هیچ کس در جهان مظلوم و مستضعف واقع نشود؛ هیچ کس از حقوق انسانی خود محروم نگردد؛ هیچ کس دچار قتل و غارت و آوارگی و فقر و پریشانی نگردد.
به همین خاطر بر همگان واجب کرده است که به یاری مظلوم بشتابند و دست ظالم را از تجاوزگری کوتاه نمایند. قرآن کریم میفرماید: «شما را چه شده است که پیکار نمیکنید در راه خدا و در راه ناتوانان از مردان و زنان و کودکان که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر ستمکار نشین بیرون ببر (و نجات ده) و بر ما از جانب خود سرپرستی قرار ده و بر ما از جانب خود یاوری بگذار» (نساء/75).
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز میفرماید: هر کس فریاد استغاثه (یاری طلبی) مسلمانی را بشنود و به داد او نرسد مسلمان نیست» (کلینی، پیشین، ج2، ص 164).
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز آمده است: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند» (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 154).
ب3 : جهاد عقیدتی
جهاد عقیدتی، جهادی است که در راه نشر و تبلیغ عقیده اسلامی صورت میگیرد. بیشترین اشکال درباب جهاد اسلامی، مربوط به این نوع از جهاد است. اشکال اساسی این است که اسلام با تشریع این نوع از جهاد، به کارگیری زور و خشونت را در مسلمان کردن مردم به رسمیت شناخته است.
در پاسخ این اشکال باید گفت: جهاد عقیدتی در نگاه اسلام برای این جهت نیست که عقیده به توحید و دیانت اسلام را بر کفار تحمیل نماید؛ زیرا چنان که قبلاً به تفصیل گذشت، تحمیل عقیده و دین در اسلام، ناروا و ناپسند است و ایمان و عقیده تحمیل پذیر نیست. بلکه جهاد عقیدتی در اسلام به خاطر برداشتن موانع در راه عقیده و ایمان مردم است. برداشتن موانع در سر راه عقیده و ایمان و دینداری مردم یک مسئله است و تحمیل عقیده و ایمان و دین بر مردم مسئله دیگر.
شاهد قطعی این مدعا این است که در نگاه اسلام در صورتی که اهل کتاب (یهود و نصارا و مجوس) به حکومت اسلامی تن دهند و از مخالفت و ستیزه و توطئه دست بردارند، از هرگونه تعرض مصون هستند و هیچکس حق ندارد آنها را به پذیرش اسلام وادار نماید و یا از حقوق انسانی خود بازدارد. این امر مورد قبول همه فقهای اسلامی است و روایات فراوانی نیز بر آن دلالت دارد. امام خمینی رحمهالله میفرماید: «اسلام پیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری میکنیم». (امام خمینی)
«اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی میتوانند به کلیه فرایض خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنان به بهترین وجه حفاظت کند» (پیشین).
جهاد عقیدتی در اسلام هر چند در اصطلاح فقها، جهاد ابتدایی نامیده میشود اما در حقیقت از نوع جهاد دفاعی است؛ زیرا دفاع از یک حق بزرگ فطری و انسانی است، به دلیل این که تدین به دین حق و پذیرفتن توحید و مبدأ و معاد و قرار گرفتن در صراط مستقیم و راه تکامل و تعالی جزء
اسلام با توجه به اینکه توجیه دین حق را امری فطری برای بشر (روم/ 30) و باعث حیات طیبه برای انسان میداند (نحل/ 97 و انفال/ 22) و نادیده گرفتن آن را باعث سقوط انسان به درجه حیوانیت تلقی میکند (اعراف/ 179) و آن را فلسفه آفرینش انسان و غایت وجودی او میداند (ذاریات/ 56 و آلعمران/ 51) قهرا آن را بزرگترین حق انسانی قلمداد میکند و دفاع از آن را مانند دفاع از بقیه حقوق انسانی و فطری مجاز و بلکه لازم میشمرد.
به تعبیر دیگر، همان گونه که به نظر اسلام و به نظر همه عقلای عالم هر فرد و یا مکتبی میتواند برای داشتن بهداشت یا هوای پاکیزه و یا سوادآموزی و کسب دانش ویا حفظ حیات خود و یا امنیت و سلامت و یا آزادی و حق انتخاب سرنوشت درست خود، در برابر متجاوزان قیام کند و به دفاع برخیزد و بلکه حتی مجاز و مشروع است که برای تأمین این حقوق برای افراد یا ملتهای دیگر که تحت ظلم و اجحاف متجاوزان قرار دارند دست به قیام و مبارزه برند و تا رسیدن به این هدف از پای ننشیند، به همین صورت فرد و یا ملتی حق دارد برای تأمین حق فطری توحیدی خود و یا افراد و ملت های دیگر اقدام به دفاع و جهاد نماید.
بر همین اساس باید گفت اسلام به خود حق میدهد با هر کس و یا هر چیزی که در اغوا کردن مردم و گرایش آنها به سوی شرک و کفر و باطل نقش دارد و یا جلوی نشر و نفوذ دین حق و کلمه توحید را میگیرد مبارزه نماید. از این رو، از دیدگاه اسلام بر مسلمانان واجب است تا جایی که قدرت دارند با تمام مظاهر شرک و کفر و باطل و عوامل بی دینی و بی ایمانی بشر مبارزه کنند. در همین راستا بت شکنی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و حضرت ابراهیم علیهالسلام و یا جنگهای پیامبر اسلام با سران شرک و کفر در مکه که در راه نشر دین حق و توحید کار شکنی میکردند و مانع گرایش مردم به سوی آن میشدند به راحتی قابل توجیه است. تسامح و تساهل در این امر به معنای کوتاهی کردن در دفاع از مهمترین حق انسانی است.
علامه طباطبایی در این مورد میگوید: «شرک به خدا موجب هلاک انسانیت و مرگ فطرت است. بنابراین مبارزه مشروع و دفاع از حق فطری انسانیت، به منزله بازگشت دادن روح به قالب اجتماع و زنده کردن آن است. هوشمند فرزانه با توجه به آیات مزبور (روم/ 30، شوری/ 12، حج/ 40 و انفال/ 24) میتواند بفهمد که اسلام یک حکم دفاعی کلی برای ریشهکن کردن اساس شرک و پاکیزه نمودن زمین از آلودگیهای کفر و الحاد و برقرار کردن سلطنت مطلقه ایمان بر کشور دلآدمیان داشته باشد... بنابراین دفاع کامل از حق فطری انسانیت، مقتضی توسعه حکم جهاد است. در قرآن کریم گرچه به این مطلب تصریح نشده است ولی از نویدهایی که به مؤمنان
درباره پیروزی دین حق و نابودی شرک و کفر و باطل داده است برمی آید که چنین مبارزهای به وقوع خواهد پیوست.» (طباطبایی، پیشین، ج2، ص66ـ65).
سید قطب نیز چنین مینویسد: «یکی از حقوق بشری این است که دعوت به این منبع الهی (اسلام) به او برسد و هیچ چیزی برای تبلیغ آن در هیچ حالی مانع نشود. و نیز از حقوق بشری این است که پس از رسیدن دعوت به این دین به او، در پذیرفتن آن آزاد باشد و چیزی مانع تدین به آن نگردد و اگر گروهی به دعوت اسلام گردن ننهادند نباید در مسیر پیشرفت اسلام مانعی ایجاد نمایند... بر مسلمانان واجب است که در برابر هر کس که در مقابل دعوت اسلامی ایجاد مزاحمت میکند و یا نسبت به مسلمانان فتنه گری در دینشان میکند ایستادگی کنند تا آزادی عقیده و ایمان را برای مسلمانان تضمین نمایند... به هر حال آنچه مهم است این است که در صحنه گیتی نباید هیچ نیروی بازدارندهای نسبت به دین خدا وجود داشته باشد. جهاد در اسلام برای تأمین چنین هدفی است. چنین جهادی، جهاد عقیدتی نامیده میشود.» (سید قطب، 1402، ص 187ـ186).
شهید مطهری نیز در این مورد مطالب جالبی دارد که جهت پرهیز از طولانی شدن بحث، از ذکر آن خودداری میشود. (ر.ک: مطهری، پیشین، ص 74ـ66).
نکته مهمی که در این مورد باید به آن توجه کرد این است که ما حتی اگر توحید را از حقوق انسانی بدانیم (که البته چنین است) باز نمیتوانیم برای تحمیل دین و عقیده توحیدی، به جهاد و مبارزه اقدام کنیم؛ زیرا اولاً: ایمان و اعتقاد و گرایش، تحمیلناپذیر بوده و تابع علم و معرفت و مجذوب شدن است. ثانیا: به حکم آیات پیشین، مسلمانان حق ندارند برای مسلمان کردن و مؤمن ساختن دیگران به زور و خشونت متوسل شوند. بنابراین ریشه کن کردن مظاهر و عوامل شرک و کفر و مبارزه با موانع نشر و نفوذ این حق و توحید یک مطلب است و تحمیل دین و عقیده توحید، مطلب دیگر. (ر.ک: مطهری، پیشین، ص 81ـ80).
آنچه که گفته شد، توجیه و تبیین جهاد عقیدتی بود با تکیه به این امر که پذیرش دین حق و توحید حقی انسانی و فطری است. اما این موضوع، بیان و تقریر دیگری نیز دارد که برخی از علمای اسلام آن را مطرح کرده اند و آن، توجیه جهاد عقیدتی با تکیه به این امر است که حاکمیت دین خدا و ارزشهای الهی و گسترش عبودیت خداوند در جهان، حقی الهی است و همانگونه که بر مسلمانان و متدینان واجب است از حقوق انسانی خود دفاع کنند، بر آنها واجب است از حقوق الهی نیز دفاع کنند.
«پیامبران نیامدهاند تا فقط نظم و آرامش را برقرار سازند و مردم را از زندگیای قرین آسایش برخوردار سازند بلکه مبعوث شده اند تا نظام ارزش الهی را در جامعه بشری احیا و اقامه کنند... دفاع از حق خدای متعال که همان جهاد ابتدایی است رمز جلالت قدر جهاد ابتدایی است... همه حقوق متقابلی که انسانها در ارتباط با همدیگر دارند تحت الشعاع حق خدای متعال بر جمیع آدمیان است. حق خدای متعال چیست؟ این است که در سرتاسر جهان
پرستش شود، دینش حاکم شود و سخنش برتر قرار گیرد؛ «وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا» (توبه/ 40) ... جهاد ابتدایی چیزی جز این نیست که بندگان شایسته خدای متعال مأموریت دارند که به منظور احقاق حقی که وی بر همه بشریت دارد، بر کسانی که این حق را ضایع کرده و راه شرک و کفر و ظلم و فساد در پیش گرفته اند، یورش برند و تا زمانی که دین خدا حاکم شود نبرد را دوام بخشد... بنابراین میتوان، جهاد ابتدایی را دفاع از «حق الله» و در نتیجه یکی از اقسام جهاد دفاعی به حساب آورد.» (مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص2199ـ2194، به نقل از فلسفه حقوق، ص 206ـ204).
به نظر میرسد میان این دو تقریر (دین اسلام و توحید حق انسانی است و یا حق الهی است) ناسازگاری وجود ندارد؛ ممکن است چیزی از یک نگاه حق انسانی تلقی گردد و از نگاه دیگر حق خدایی؛ مثلاً احترام و تکریم و اعتنای به پیامبران الهی و پرهیز از توهین و جسارت به آنها هم حق خود انبیاست به عنوان اینکه یک انسان وارسته و دلسوز بشریاند و هم حق جوامع انسانی است به دلیل اینکه حق دارند از برکات و انوار وجودی او بهرهمند شوند و راه هدایت را پیدا کنند و هم حق خدایی است به دلیل اینکه نماینده و فرستاده الهی هستند و بزرگداشت خدا و اطاعت و عبودیت او اقتضا میکند که به نماینده و حامل پیام او نیز اعتنا شود و دین حق و توحید به لحاظ اینکه راه کمال بشریت و صراط مستقیم انسانیت است حق انسانی است و به لحاظ اینکه بندگی و اطاعت خداوند و تسلیم شدن در برابر اوست حق الهی است.
ب4 : نکاتی چند درباره جهاد عقیدتی
در مورد جهاد اسلامی باید گفت چون هدف اسلام هدایت مردم و به اهتزاز درآوردن پرچم توحید و دیانت حق است، به نکاتی توجه داده است که جهاد اسلامی را از جنگهای دیگر ممتاز میسازد.
1ـ در جهاد اسلامی، مسلمانان حق ندارند از کسانی که در پیکار مشارکت ندارند سلب امنیت کنند بلکه موظفاند حقوق آنها را به رسمیت بشناسند؛ چنان که حق ندارند در جنگ، رفتار خشن و غیرمتعارف از خود نشان دهند. امام صادق علیهالسلام فرماید: «وقتی رسول خدا لشکری را گسیل میکرد دستور میداد که آنها در برابرش بنشینند و به آنها اینگونه سفارش میکرد: به نام خدا و به خاطر خدا و در راه خدا و بر آیین رسول خدا حرکت کنید، به دشمن شبیخون نزنید و آنها را مثله نکنید و کید و خدعه نزنید و پیران و کودکان و زنان را نکشید و جز در حال اضطرار درختی را قطع نکنید.» (حر عاملی، پیشین، ج11، باب 15، ح2 و فروع کافی، ج1، ص 344).
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر علاوه بر این مطالب، سفارش میفرمود که: «کسی که به یک بلندی پناهنده شده است به قتل نرسانید. درختان را آتش نزنید و آب را نبندید و درختان میوه دار را نبرید، مزرعهها را آتش نزنید و حیوانات را نکشید.» (پیشین، ح3). امیرالمومنین علیهالسلام نیز فرموده است: «پیامبر از به
کارگیری سم در شهرهای مشرکین نهی کرده است.» (حر عاملی، پیشین، باب 16، ح 1).
2ـ در نگاه اسلام، مسلمانان موظفاند امنیت کفاری را که به قصد تحقیق و پژوهش درباره اسلام به کشور اسلامی مسافرت میکنند حفظ نموده و از تعرض به آنها بپرهیزند. قرآن کریم میفرماید: «اگر یکی از مشرکین از تو پناهندگی بخواهد به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان، زیرا گروهی نادان و ناآگاهاند.» (توبه/ 6).
3ـ بر مسلمانان واجب است قبل از جنگ، کفار و مشرکین را به اسلام دعوت کنند و حقیقت را برای آنها بازگو نمایند، تا قبل از اتمام حجت، جنگ صورت نگیرد. در روایتی از امام علی علیهالسلام آمده است: «رسول خدا مرا به یمن اعزام نمود و فرمود: یا علی! با هیچ کس کارزار نکن مگر اینکه او را به اسلام دعوت کرده باشی. به خدا سوگند! اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب میکند» (حر عاملی، پیشین، باب 10، ح1).
4ـ جهاد عقیدتی جز با امر و اذن امام عادل جایز نیست؛ یعنی مسلمانان حق ندارند خودسرانه به این کار اقدام نمایند. تا موقعی که از جانب امام عادل، مصلحت اندیشی صورت نگیرد و فرمانی صادر نگردد جهاد عقیدتی ممنوع است. در روایت آمده است: «جهاد بدون امام واجب الطاعه، حرام است، همانند حرمت مردار و خون و گوشت خوک.» (پیشین، باب 12، ح1). در مورد اینکه منظور از امام عادل چیست، اختلافنظر وجود دارد. بیشتر فقهای شیعه مراد از آن را امام معصوم میدانند و بر همین اساس معتقدند جهاد عقیدتی جز در زمان حضور امام معصوم و با امر و اذن او جایز نیست. برخی از فقهای معاصر منظور از آن را اعم از امام معصوم و ولی فقیه جامعهالشرایط میدانند.
5ـ در نگاه اسلام، اگر در میدان جنگ، فردی از مسلمانان به فرد یا افرادی از کفار امان دهد بر همه واجب است این امان را محترم بشمارند. (پیشین، باب 15، ح1و2).
6ـ اگر حاکم اسلامی تشخیص دهد که در شرایطی جهاد عقیدتی اثر مفید و مثبتی ندارد میتواند از جهاد خودداری کند، به خصوص اگر کفار تقاضای صلح و ترک مخاصمه و همزیستی مسالمت آمیز نمایند و رفتاری که حکایت از توطئه و فتنهگری علیه مسلمانان نماید از خود نشان ندهند. چنان که پیامبر در حدیبیه با مشرکین قریش، معاهده صلح و عدم تعرض به یکدیگر امضا نمود و یا پیمانهای عدم تعرض را با یهودیان مدینه امضا کرد. مسلمانان موظفاند تا موقعی که دشمن به قرارداد صلح پایبند است به آن پایبند بمانند. (انفال/ 62ـ61 و نساء/90).
قرآن کریم در برخی از آیات به صورت صریح آمادگی و اشتیاق خود را برای صلح و عدم تعرض با کفار اعلام کرده است: «خداوند شما را از دوستی و دادگری نسبت به همه کسانی که با شما به سبب پایبندیتان به دین جنگ نکرده و شما را از خانه هایتان نرانده اند نهی نمیکند؛ زیرا خداوند
جالب اینکه بسیاری از آیاتی که بر صلح و همزیستی مسلمین با کفار و حتی مشرکین دلالت دارد مدنی است. این امر نشان میدهد که ادعای پاپ مبنی بر اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا موقعی که در مکه بود و در شرایط سخت و در اقلیت قرار داشت طرفدار جنگ و خشونت نبود اما همین که به مدینه آمد و قدرت پیدا کرد اعلام جنگ و خشونت در برابر کفار نمود، نادرست و ناروا است.
از این گذشته، لحن و تعبیر آیاتی که بر عدم اکراه در دین دلالت دارد، حکایت از این دارد که حقیقت دین و ایمان به گونهای است که اکراه در آن روا و پسندیده نیست. به تعبیر علامه طباطبایی، این آیات نسخ ناپذیرند. (ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج2، ص344ـ343).
نتیجه:
اتهامات غربیها از جمله پاپ درباره خشونت طلبی اسلام و غیر عقلانی بودن آموزههای آن اتهاماتی ناروا است و طرح آنها ناشی از غرض ورزی و یا جهالت است. اسلام در طبیعت خود دینی عقلی و منطقی است و بالاترین درجه اعتبار و منزلت را برای عقل منظور کرده است. چنان که میتوان گفت اسلام در طبیعت خود دین رأفت و رحمت نسبت به همه خلایق به ویژه آدمیان است. قاطعیت و صلابت اسلام و نیز مقاومت و سرسختی آن در برابر متجاوزان را نباید با خشونتطلبی اشتباه گرفت.
منابع و مآخذ
2ـ قرآن مجید.
3ـ نهج البلاغه.
4ـ ابن اثیر، نهایه، ج 2.
5ـ المراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3.
6ـ امام خمینی، صحیفه نور.
7ـ بحرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1400.
8ـ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آلالبیت، قم، چاپ اول، ج12، 1412.
9ـ حنبل، احمد، مسند، ج 5.
10ـ خبرنامه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شماره 927، 6/7/1385.
11ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ هشتم، ج4، 1381.
12ـ سبحان&
نظرات شما عزیزان: